دل سوخته

به نام خدای آسمان

آتش دلم سرد میکند ... دوزخ

این چرای گرسنه

از سوزاندن دل سوخته سیر نمیشود

صدا نمی رود از طبل بالا

مگر به عیش و نوش من رسوا

دستم نمی رود به قلم که بنویسم

پاک شدنم را

در دستانت تراشهً پاک کن میبینم

غرق تو ام

و تو طنابی در دست که میعاد گاه بوسه موریانه ها

هفت سنگ کنان

در سنگسار نبود تو ام


ای بزرگ تر از خیالم

.

.

کوج وا

دیماه 88 خورشیدی

هنوز

به نام خداي آسمان

خواستنی تر شدی از دور که دیدمت

نبودنت را هم بودم

با واژه های سمی چکه چکه پوسیدم

چشمم لابلای پنجره ای گم

 و سوی نگاهم بَردهً لرزه ً یک در


چشمانم كور به انتظار چشمهایت كه چشم انتظار چشماني ديگر

سهمم از تمام ِ تو هق هق

من قاری کور

رفتنت را فاتحه مي خواندم

و دیگران رو به قبله ي چشمانت نماز...

 اذانشان دوستت دارم های من

من جسدي كه مي رفت و دوستت داشت هنوز


چشم هايش به راه كه بباري


نرم نرمک ببار


مهربانانه تر ببار


نه
.
.
فقط ببار


تو ای خود من

.

کوج وا

دیماه ۸۸ خورشیدی

****************************************************